loading...
توفاز|سرگرمی تفریحی توفاز
قابل توجه کلیه کاربران توفاز
با عضویت و ارسال مطلب در سرگرمی تفریحی توفاز یک درجه رایگان در تی وی چت به شما اهدا میشود
توجه داشته باشید که کاربری که بیشترین ارسال را داشته باشد در پایان هر ماه درجه دریافت میکند
احترام گذاشتن به قوانین سرگرمی تفریحی توفاز الزامی میباشد.و در صورت مشاهده مطلبی مغایر با قوانین توفاز
با نویسنده مطلب برخورد جدی میشود

جذب مدیر فعال

جهت تایید مطالب کاربران نیازمند یک مدیر فعال هستیم

شرایط مدیر فعال:

1:حضور جدی در توفاز

2:ارسال شماره موبایل..استان محل زندگی...نام و نام خانوادگی

-----

جذب مدیر فعال برای مدیریت بخش های انجمن


-----

اگر امادگی مدیریت در توفاز را دارید..

نام

نام خانوادگی

استان محل زندگی

خود را به  شماره 5000236231 ارسال نمایید

lord بازدید : 39 یکشنبه 24 فروردین 1393 نظرات (2)

پسر :چرا گریه میکنی‌ گلم؟
دختر :هیچی‌، همینطوری
پسر عشقشو بغل می‌کنه و میگه، ببخشید...
دختر :چرا؟ تو که کاری نکردی
پسر :چرا. من اونجا نبودم که ازت حمایت کنم جلوی کسی‌ که باعث ناراحتیت شد...
به سلامتی همچین پسرایی....

lord بازدید : 35 یکشنبه 24 فروردین 1393 نظرات (0)

هنگام اعطای مدال توسط شاه به تختی:
هرچه دوستش به او گفت:
غلامرضا خم شو، فایده ای نداشت
بعد از مراسم ازش پرسیدن، چرا خم نشدی
برایت دردسر میشود، او شاه مملکت است
گفت :هر که میخواهد باشد
تختی فقط برای بوسیدن دست مادرش خم میشود

lord بازدید : 31 یکشنبه 24 فروردین 1393 نظرات (0)

اینایی رو دیدید که تازه تازه ماماناشون به زوووووور از پستونک جداشون کرده بعد میان متن های شکست عشقی وعاشقانه میذارن! با اینا کاری نداشته باشین اینا ظاهرا یه مدت تو زودپز بودن

lord بازدید : 43 یکشنبه 24 فروردین 1393 نظرات (0)

به درجه ای از کمبود توجه رسیدم که هرکی این پست رو لایک کنه
حاضرم شمارشو تو گوشیم "نفسم" Save کنم به همین برکت

lord بازدید : 41 یکشنبه 24 فروردین 1393 نظرات (0)

به سلامتی پدری که خوشی هاشو با خانواده اش تقسیم میکنه ناراحتی هاشو با سیگارش....

lord بازدید : 44 یکشنبه 24 فروردین 1393 نظرات (0)

یه مارمولک و زرافه با هم ازدواج می کنن...
بچه شون میشه سوسک!!!
اگه گفتین چرا؟؟!!!
خیلی سادست.
بچه دار نمیشدن از پرورشگاه آوردن :) »

lord بازدید : 37 یکشنبه 24 فروردین 1393 نظرات (0)

ﻭاﻟﺪﻳﻦ ﻋﺰﻳﺰ!
ﻓﺮﺯﻧﺪاﻥ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺭﻫﺎ ﻧﻜﻨﻴﺪ!
ﺣﺘﻲ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎﻱ ﻣﺠﺎﺯﻱ
ﻧﻴﺴﺖ ﺑﭽﻪ اﻥ
ﻣﻴﺎﻥ اﻳﻨﺠﺎ ﺭﻭ اﻋﺼﺎﺏ ﻣﺎ:)))))

محمد بازدید : 52 شنبه 16 فروردین 1393 نظرات (0)

ڪوچیڪ تر ڪـہ بوבҐ ؋ڪر مے ڪرבҐ باروלּ اشڪ פֿـבاست
 
 ولے مگـہ פֿـבا هҐ گریـہ مے ڪنه؟!چرا بایב בل פֿـבا بگیره!!!!
 
 בوست בاشتҐ زیر باروלּ قבҐ بزنҐ تا بوے פֿـבا رو פس ڪنҐ
 
 اشڪ פֿـבا را تو یـہ ڪاسـہ جمع ڪنҐ
 
 تا هر وقت בلҐ گرفت ڪمے بنوشҐ تا پاڪ و آسمانے شوم!
 
 آسماלּ ڪـہ פֿـاڪسترے مے شב בل منҐ ابرے مے شב
 
 פس میڪرבҐ ڪـہ آבما בل פֿـבا رو شڪستنב
 
 و یا از یاב פֿـבا غافل شבنב همـہ مے گفتنב باراלּ رحمت פֿـבاست
 
 ولے פس ڪوבڪانـہ مלּ مے گفت:
 
 פֿـבا בلش از בست آבما گرفتـہ
-----------

*********

------------
ﺩﺭﺩﯾﻌﻨـﯽ :
ﺍﻣﺸﺒــﻢ ﻣﺜــﻞ ﺷﺒــﺎﯼ ﺩﯾﮕـﻪ
ﺭﻭ ﺗﺨﺘﺖ ﺩﺭﺍﺯ ﺑﮑﺸـــﯽ
ﺁﻫﻨﮕــــ ﺑــﺰﺍﺭﯼ ﻭ ﺑـﺎﺯﻡ ﻓﮑــﺮ ﮐﻨــﯽ
ﺑـﻪ ﺣﺮﻓﺎﯾـــﯽ ﮐــﻪ ﺑﺎﻫــﻢ ﻣﯿﺰﺩﯾــم…
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ خیلی همراهم بودی….
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ حتی یه نگاهش برات یه دنیا ارزش داره…
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ چقدر باهم دعوا کردیم و آشتی کردیم…
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ کلی حرف توی دلت میمونه و نمیتونی بهش بگی…
ﺑﻪ ﺍﯾﻨـﮑـﻪ….
لعنت به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ ها….
ﻭ ﻣﺜـــﻞ ﻫﻤﯿﺸــﻪ ﭼﺸﻤــﺎﺕ بایــد ﺗﻘﺎﺻـــ ﭘﺲ ﺑـــﺪن…

teryak بازدید : 47 جمعه 15 فروردین 1393 نظرات (0)

چند روز پیش بود دوستم زنگ زد بریم عروسی منم که اصن حال حوصله خونه رو نداشتم اوکی رو گفتم و زدم از خونه بیرون رفتم تو خیابون یه دوری زدم و منتظرش که بیاد دهنش سرویس یک ساعت منو کاشته بود...خلاصه وقتی اومد بهش گفتم که دیر اومدی زد زیر خنده و یه بار که من یکم معطلش کرده بودم و یادم آورد...یکی دیگه هم از بچه ها با ما بود... 80 کیلومتری از شهرم فاصله داشت(محل عروسی) مدتی که تو راه بودیم رو گفتیم و خندیدیم. بالاخره رسیدیم به همون روستایی که عروسی بود.ولی چون هنوز شلوغ نشده بود رفتیم خونه این دوستمون که همراهمون بود.ساعت 2 بود که رفتیم خونه دوستمون.اونجا هم نشستیم و گفتیم و خندیدیم. نگاه ساعت کردم دیدم ساعت 6 هستش.سریع گفتم جمع کنین بریم که عروسی تموم شد...واقعا چه زود گذشت. رفتیم به عروسی رسیدیم یه 5 دقیقه ای ایستاده عروسی رو تماشا کردیم. اصن جالب نبود...همشون غریب بودن کسی رونمیشناختیم..آشنای ما فقط دوماد بود که دوستمون بود و ما رو دعوت کرده بود و اونم خیلی سرش شلوغ بود. دوباره برگشتیم خونه دوستمون...دهن این رفیقفابریکم سرویس یهو گف یه چیزی کمه.همه داشتیم فکر میکردیم که چی کمه.که خودش گفت تریاک ...... اصن خوشم نیومد ولی خب نتونستم بگم بیخیال....آوردن و شروع کردن به نئشه کردن..منم خودمو بیخیال گرفتم و با لبتاب خودمو مشغول داشتم که گفتن تو نمیزنی...نمیخواستم برم.ولی گفتم الان میام...خواستم بیخیال بشن...اونا بیخیال شدن ولی من خودم نتونستم جلوی خودمو بگیرم...بعد یه نیم ساعتی رفتم جلو منم شروع کردم به کشیدن...چند مدت شده بود که تریاک نکشیده بودم و مزه اش به کل از یادم رفته بود...دوباره اون 7 خاطرات خوب و بد تو ذهنم ظاهر شدن. تا ساعت 9 و نیم مشغول بودیم....از ساعت
----------
رفتیم وقتی رسیدیم همگی شام خورده بودن خلاصه فقط به دیگ شستن رسیده بودیم..این دوستمون که بچه همون طرفا بود زنگ زد چندتا از آشناهاش بالاخره برامون شام اوردن...شام خوردیم.رفتیم داخل عروسی یکم بودیم و دیدی اصن خوش نمیگذره..بیخیال عروسی شدیم و برگشتیم به طرف شهر خودمون ساعت 1 رسیدیم به شهر خودمون و رفتم خونه... خیلی تلخ شد این سفر
دوباره کاری کردم که اصن علاقه ای به انجامش نداشتم....
لازم نیست که همیشه بکشی تا بهت بگن معتاد....حتی یک کام و یک دود هم بکشی معتادی...من اینا رو تجربه کردم...سنی هم ندارم لی تو همین سن کم هم تونستم اندازه 10 آدم بزرگ گند بزنم به زندگیم.
نصیحت نمیخوام بکنم ولی اون اتفاقایی که برام افتاده رو در اینجا مینویسم تا دچار اشتباه نشین.
عمرا دیگه اینطرعروسی هایی برم...متنفرم..خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
خدایا حال روزمو دیدی
دیدی که چطور خودمو بیچاره و بدبخت روزگار کردم
اومدم پابوس آقام امام رضا...ازش خواستم که منو از این تباهی نجات بده...جوابمو داد نجاتم داد
ولی خدایا از این موقعیتها جلو راه من قرار نده..هنوز اون آدم اول نشدم که بتونم خودمو کنترل کنم

تعداد صفحات : 30

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 294
  • کل نظرات : 46
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 88
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 14
  • بازدید ماه : 385
  • بازدید سال : 2,521
  • بازدید کلی : 40,192